9ماهگی
سلام گل دختر مامان
خانم خانما....خوشگل خانما
بالاخره شما در تاریخ 6ام اسفند 91 تونستی با کمک میله های تختت بایستی عزیزم
کلی هم خوشحال شده بودی گلم
وایسادی...برای خودت دست زدی و گفتی دست دسی،تازه میخواستی آقا خرسه را هم با خودت همگام کنی
تو این ماه خیلی به من وابسته شدی نازنینم،همش میخوای تو بغل مامان باشی،تا جایی که چند روز من گردن درد گرفته بودم و نمیتونستم بغلت کنم
میدونی یه شعری هست که عمه جون یادت داده، حالا وقتی ما میخونیم
یه روز یه آقا خرگوشه......رسید به یه بچه موشه
موشه پرید تو سوراخ...........خرگوشه گفت؟؟
بعد فوری شما میگی "آه"
چند شبی هم هست که کار جدید یاد گرفتی
وقتی میخوام بخوابونمت، بابا را صدا میکنی و میگی "بــــــاب" بعد هم براش بوس میفرستی و بای بای میکنی
خلاصه تا ساعت 1-2 ما اینطوری مشغولیم نازنینم
راستی برای چهار دست و پا رفتن تلاش میکنی ولی هنوز موفق نشدی،البته سینه خیز میری و خودت را به مقاصدت میرسونی کوچولو
راستی مامانی 27ام بهمن ،نی نی خاله مریم نرجس خانم به دنیا اومد و ما رفتیم دیدنش