زینب سادانزینب سادان، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 2 روز سن داره

روزهای زینب سادات

عکس های گل دختر توی این چند ماهی که نبود :*

1392/8/16 8:09
نویسنده : مامان
439 بازدید
اشتراک گذاری

 

سلام

زینب سادات و بابا عید امسال در مشهد مقدس، آخه شکر خدا ما سال تحویل با زینب جونم مشهد بودیم

عید 92

 

و کلی عکس دیگه در ادامه مطلب

عید 92 و نطنز

وقتی زینب سادات گلی کنار ننه جونش داشت سعی میکرد که چهار دست و پا راه بره و خدا را شکر مموفق شد توی تعطیلات عید 92 به این مهم دست پیدا کنه

تلاش زینب برای چهار دست و پا روی جانماز ننه جونش

 

این عکس ژاکت آبی ات که من خیلی دوستش دارم و مامانی برات بافته

ژاکت آبی

 

اینم عکس سادات خانم وقتی بابایی براش کارت باما خریده بود و با علاقه شدید اونها را مطالعه میکردی،البته شکر خدا هنوز این علاقه پا برجاست و هر روز تا یه دور این کارت ها را نخونی خیالت راحت نمیشه مثل اینکه

کارت باما

 

 

ناز دخترم دیگه از اردیبهشت داشتی سعی میکردی تا بیاستی و خدا را شکر روز میلاد اربابمون حسین سوم شعبان همون روزی که ما برات تولد گرفته بودیم تونستی به نتیجه برسی و ما خیلی خوشحال شدیم و این موضوع را به فال نیک گرفتیم و امیدواریم که انشااللهه همیشه در مسیر ارباب گام برداری، دختر خوش قدم منتلاش برای ایستادن

تلاش برای ایستادن

 

 و بالاخره تونستم بایستام و تازه دارم سطل آشغال را هم با خودم میارم، نگاه کنید

 

من و سطل

 

اینجا هم اولین باری که دریا را تجربه کردی، خیلی خوب بود مامانی. دعا میکنم همیشه روحت به بزرگی دریها و اقیانوسها باشه خانم طلا

 

دریا 

 

و بالاخره

زینب سادات و بابایی در جشن تولد یکسالگی گلمون که در مصادف با روز میلاد امام حسین ع برگزار شد

تولدت مبارک سید کوچولو مامان

تولد یک سالگی

 شهریور امسال بعد از ماه مبارک رمضان با عمه جونها و عمه جونها و مامان نجمی رفتیم اردبیل و بندر انزلی که شکر خدا خیلی بهمون خوش گذشت، البته به جزء اون قسمت آخرش که شما انگشت مبارک دست چپ تون را کردید لای پنجره ماشین و کلی ما نگران شدیم و همه در حال دعا و ثنا که نکنه انگشت کوچولوی شما شکسته باشه که شکر خدا چیز خاصی نشده بود، حالا اینجا برات چندتا از عکسهای اون سفر را میذارم

 

ساحل بندر انزلی

 زینب و عمو جون ساحل دریا هنگام طلوع آفتاب

ساحل

خب

خسته که نشدی انشاالله

حالا میخوام چندتا عکس حرفه ای که توی شهریور 92 ازت گرفتم را بذارم اینجا نازی خانم

گل

وقتی من بزرگ شدم

مهندس زینب

مهندس زینب

زینب و لاکی که " آ آ " براش خریده( این لاک پشت و سعیده جون و همسرش برای زینب سادات خریدن که خانم خانما خیلی دوستش داره)

لاکی

 

نماز خوندن حاج خانم ما

نماز

 

اینم زینب سادات بانو در حال بهره برداری از بدلیجات مامان

بدلیجات

 

خب خدا را شکر

موفق شدم خلاصه احوالاتت را در این 7-8 ماه به روز کنم

هوراااااااااا

انشاالله ماه محرم را به خوبی درک کنیم به مدد مولا

فعلا یا علی علیه السلام

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

عمه زهرا
24 آبان 92 15:36
عشق منی
مامان آریان
27 آذر 92 9:01
سلام خاله سیما سلام زینب کوچولوی ناز ماشا ا... چه عکسهای نازی داری خاله..... مرسی که به وبلاگ آریان سر زدی. منم دلم برای شما خانوم با وقار تنگ شده عزیزکم.